پرسشی از محضر علامه مصباح یزدی

پرسش:

گاهی گفته می شود «آزادی فوق قانون است و نمی توان آن را محدود کرد»، ارزیابی شما درباره ی این گفته چیست؟ دیدگاه اسلام در این باره کدام است؟

پاسخ:

در اعلامیه ی حقوق بشر، حقوقی برای انسان ها مطرح شده است که از جمله ی آنها حق آزادی بیان، آزادی اختیار مسکن، آزادی عقیده، آزادی اختیار شغل، آزادی اندیشه، آزادی انتخاب مذهب و آزادی انتخاب همسر است، از سوی دیگر این آزادی ها فوق قانون شناخته می شوند و هیچ قانونی حق تعرّض به آنها را ندارد.
در اینجا پرسش های زیادی پیش می آید: آیا مقصود از فوق قانون بودن این آزادی ها آن است که هیچ قانونی اجازه نداشته باشد آنها را محدود کند؟ آیا این آزادی ها حدّ و مرز مشخصی دارند یا خیر؟ آیا به عنوان نمونه آزادی بیان این است که هر کس هر چیز دلش خواست بگوید؟! می بینیم در هیچ کشوری چنین اجازه ای را نمی دهند و برای آزادی بیان حد و مرزی قائل می شوند؛ مثلاً توهین به شخصیت افراد در هیچ جای عالم پذیرفته نیست.
در پاسخ به این سؤال که حد و مرز آزادی ها تا به کجاست و چه کسی آن را تعیین می کند؟ یک جواب کلی داده شده است که: حد و مرز آزادی ها تا آنجاست که مشروع باشد، یعنی منظور، آزادی های مشروع است، برخی نیز گفته اند آزادی های مشروع و معقول، و عده ای هم قیدهای دیگری اضافه کرده اند. در بعضی از بندهای اعلامیه حقوق بشر نیز تعبیر «اخلاقی» وجود دارد که رعایت حقوق همراه با موازین اخلاقی را متذکر می شود و کم و بیش دارای مفاهیم مبهمی است. البته مقصود این افراد از کلمه «مشروع» این نیست که شریعتی مثل اسلام آن را تجویز کرده باشد، بلکه مرادشان آن است که قانونی باشد و دولت آن را معتبر بداند. و می گویند همین قانون است که حدود آزادی را تعیین می کند.
این جاست که اولین تناقض و تعارض پیدا می شود: از یک طرف می گویند این حقوق و آزادی ها فوق قانون است و هیچ قانونی نباید آنها را محدود کند. از طرف دیگر می گویند چون آزادی مشروع -نه مطلق- مطلوب است قانون باید حدود آزادی را بیان کند و آن را محدود نماید!

قلمرو آزادی در حقوق بشر

آنچه شارحین اعلامیه حقوق بشر و فیلسوفان حقوق در کتابهای فلسفه حقوق درباره ی حدود آزادی نوشته اند چند چیز است: نخستین چیزی که به عنوان محدود کننده ی آزادی های فردی مطرح شده، آزادی دیگران است؛ یعنی هر فردی تا آنجا آزاد است که مزاحم آزادی دیگران نشود و به حقوق دیگران تجاوز نکند.
در اینجا سؤال های زیادی مطرح می شود که: اولاً مزاحمت با آزادی دیگران را در چه مقوله ها و عرصه هایی تصوّر می کنید؟ آیا این مزاحمت ها فقط در امور مادّی است، یا امور معنوی را هم شامل می شود؟ آیا مخالفت با مقدّسات دینی مردم مخالفت با آزادی آنها هست یا نیست؟ تفکر لیبرال غربی می گوید: حدود آزادی ها امور معنوی را شامل نمی شود و مخالفت با امور معنوی آزادی را محدود نمی کند، لذا وقتی گفته می شود که اسلام توهین کننده به خدا و پیغمبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) و مقدسات اسلام را مرتد می داند، به عنوان مثال قتل سلمان رشدی را به جهت توهین به مقدسات اسلام جایز می داند، نمی پذیرند و می گویند بیان آزاد است.
آیا آزادی بیان آن قدر گسترده است که فردی بتواند از آن طرف دنیا به مقدسات بیش از یک میلیارد مسلمان که پیغمبرشان را از جان خودشان بیشتر دوست می دارند توهین کند؟ چه عقل و منطق و استدلال و شریعتی اجازه می دهد که یک نفر به مقدسات یک میلیارد انسان دیگر توهین کند؟! اگر منظور از آزادی بیان در اعلامیه حقوق بشر چنین چیزی است، ما به راحتی و بدون چون و چرا این اعلامیه را نمی پذیریم.
از طرفی هر جامعه ای دارای فرهنگ، مقدسات و احکام خاصی است و در یکی از بندهای همین اعلامیه ی حقوق بشر آمده است که هر کسی در انتخاب مذهب آزاد است، خوب وقتی انسان مذهبی را انتخاب کرد، باید به احکامش عمل کند. انتخاب مذهب فقط به این نیست که به زبان بگوید، بلکه باید در عمل هم آزاد باشد و آزادانه به مذهب خود عمل کند. حال ما آزادانه اسلام را انتخاب کردیم، اسلام هم می گوید کسی که به اولیاء اسلام توهین کند، مجازاتش مرگ است. فرهنگ غربی می گوید که این حکم اسلام خلاف حقوق بشر، خلاف حقوق طبیعی انسان هاست، زیرا هر انسانی به مقتضای طبیعتش حق دارد هر چه می خواهد بگوید! پس این دو مطلب که در اعلامیه ی حقوق بشر آمده است با یکدیگر تعارض دارند.
باز می پرسیم: به چه دلیل هر کسی حق دارد هر چه می خواهد بگوید؟ اگر این آزادی مطلق است، چرا خود شما نمی پذیرید؟ در مورد تهمت زدن، افترا زدن و توهین کردن آیا خودتان قبول دارید که آزادی مطلق است؟ اگر می گویید محدود است آیا صرفاً محدود به وارد کردن خسارت مالی، جانی و حیثیّتی به دیگران است؟ یا آن که اگر به روح، حیات معنوی و ایده ها و آرمان های مقدس یک نفر یا یک ملّت هم که زد ممنوع است؟ اگر ممنوع است با هم اختلافی نداریم.

قلمرو آزادی در اسلام

حال، در ادامه ی بحث، این سؤال مطرح می شود که براساس بینش اسلامی آزادی چگونه است و قلمرو و حد و مرز آن چیست؟
مسلماً اسلام آزادی مطلق را به رسمیت نمی شناسد و هرگز هم معتقد نیست که آزادی فوق قانون است و هیچ قانونی نمی تواند آن را محدود کند. در اسلام زندگی انسان به دنیا خلاصه نمی شود بلکه زندگی اصلی و جاویدان در جهان دیگری به نام آخرت ادامه خواهد یافت، و نیز مصالح انسان به مصالح مادّی محدود نمی گردد و مصالح بسیار مهم تر معنوی و دینی که در واقع مصالح مادی نیز مقدمه ی آنهاست برای انسان مطرح است و صدالبته مقدّم بر هر مصلحت مادّی است.
بنابراین در اسلام آنچه برای مصالح معنوی انسان ها و برای شخصیت، روح الهی، مقام خلیفة اللهی و انسانیّت ایجاد مزاحمت می کند و همچنین آنچه به مصالح مادی و سلامتی و امنیت انسان ها ضرر می رساند نیز ممنوع است و از حد و مرزهای آزادی است زیرا علاوه بر حقوق مالی، جانی و حیثیتی، حقوق معنوی و رشد روحانی انسان نیز جزء حقوق انسان مسلمان است و به هیچ روی تعرض به آنها مجاز نمی باشد. بنابراین در جامعه اسلامی محدوده آزادی صرفاً مصالح مادی نیست بلکه علاوه بر آن و مهم تر از آن و مقدم بر آن مصالح معنوی انسان ها محدوده ی آزادی -به هر شکل آن- را تعیین می کند.
پس، آزادی در بین همه ی ملل و همه ی عقلا محدود است، اما از دیدگاه اسلامی حدّش مصالح مادّی و معنوی جامعه است. همه انسان ها آزادند،‌ تا آنجا که به مصالح مادّی و معنوی جامعه لطمه ای نرسد.
منبع مقاله :
مصباح یزدی، محمد تقی؛ (1391)، پاسخ استاد به جوانان پرسشگر، قم: انتشارات مؤسسه ی آموزشی و پژوهشی امام خمینی (قدس سرّه)، چاپ اول